«محمد عامری» گورستان رهاشده‌هاست. پهلو‌به‌پهلو کنار هم به خواب ابدی رفته‌اند تا آفتاب رد بینداز بر تن‌شان. تن‌شان بعد از مدت‌ها زیر آفتاب ماندن و دل سپردن به جزر و مد، زخم برداشته.

«محمد عامری» گورستان رهاشده‌هاست. پهلو‌به‌پهلو کنار هم به خواب ابدی رفته‌اند تا آفتاب رد بینداز بر تن‌شان. تن‌شان بعد از مدت‌ها زیر آفتاب ماندن و دل سپردن به جزر و مد، زخم برداشته.

«محمد عامری»، آخرین ایستگاه‌ لِنج‌هاست. حسرت تاب‌خوردن روی آب و تورهای پهن‌شده روی عرشه مدت‌هاست مانده بر دل‌شان. سروصدای ملوان‌ها در ابدیت محو شده‌ و از دستورهای ریز و درشت ناخداها هم خبری نیست.

لنج‌ها قبل از رسیدن به این گورستان، بوی ماهی و میگو مشام‌شان را پُر می‌کرد. روزگاری نه‌چندان دور که لِنج‌ها هلهله می‌کردند میان آب، یکی تور بالا می‌کشید، یکی به افتخار اسکله، سوت می‌زد، یکی هم میان آرامش دریا منتظر می‌ماند برای تَن‌زدن ماهی‌ها به تورها.

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1400/9/10/15217406_555.jpg

فایبرگلاس‌ها که آمدند و پرسه‌زدن‌شان روی آب مُد شد، اهالی با لنج‌ها نامهربان شدند. لنج‌های از دریا برگشته نیاز به اره و تیشه «گلاف‌ها» داشتند و دیگر تعمیرشان برای ناخداها به‌صرفه نبود، برای همین گوشه‌ای در همسایگی «محمد عامری» به مرگ سپرده شدند.

به گِل نشستن لنج‌ها به سال‌ها قبل و ماجرای مصوبه‌ای برمی‌گردد که حکم به پایان حیات لنج‌ها از چابهار تا آبادان داد. مصوبه‌ای به نفع فایبرگلاس‌ها و به زیان لنج‌های چوبی.

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1400/9/10/15217430_863.jpg

پنج سال زمان برای امحای لنج‌های زیر ۵۰۰تن، سررسیدی که مصوبه تعیین‌ کرده بود. مصوبه‌ای‌ که برای تصمیمش از اهدافی هم گفته بود؛ حذف ابزار قاچاق کالا از دریا، انتقال فعالیت‌های غیررسمی به رسمی و تجاری، رونق فعالیت‌های کشتی‌سازی داخلی و خدمات تعمیر و نگهداری آنها و افزایش ایمنی دریایی. مصوبه، تصویب شد تا سایه‌اش بر حیات ۹۹درصد لنج‌ها بیفتد.

گورستان لِنج‌ها؛ زیستگاه مصنوعی برای انواع گیاهان و جانوران دریایی

هر لنج داستان خودش را دارد؛ لنج‌های پا به سن گذشته‌ای که یا از طوفان و موج‌ها، چوب‌های‌شان ترک برداشته یا صخره‌ای سر راه‌شان قرار گرفته تا راهی بیابند برای ورود آب به داخل لنج. داستان لنج‌ها با ماهی‌های بزرگ هم در میان‌شان شنیده می‌شود؛ ماهی‌هایی که حسابی از خجالت بدنه لنج‌ها درآمده‌اند تا گذرشان به این گورستان بیفتد.

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1400/9/10/15217407_238.jpg

حرف از بندر «محمد عامری» که به میان می‌آید، بحث بر سر گورستان لنج‌ها هم به میان می‌آید. بندری از توابع شهرستان تنگستان واقع در بوشهر در نزدیکی کلوت‌های استان. قصه به خواب رفتن لنج‌ها در اینجا گره خورده به دورانی که باران‌ها و سیلاب‌ها در این منطقه باب بودند. «نعمتی»، فعال محیط‌زیست منطقه، از روزگاری می‌گوید که آبرفت‌ها از سمت کلوت‌ها به این دره فصلی هدایت می‌شدند: «زمانی که لنج‌ها در جزر کامل دریا قرار داشتند، این آبرفت‌ها سطح لنج‌ها را می‌گرفتند و بعد از مدتی لنج‌ها به واسطه رسوبات دفن می‌شدند، به همین دلیل این مکان گورستان لنج‌ها نام‌گذاری شد.»

«نعمتی» از دورانی می‌گوید که این خور شاهد ساخت‌وساز و مرمت لنج‌ها بوده: «با بالا رفتن هزینه تعمیر و نگهداری لنج‌ها و قیمت مناسب فایبرگلاس‌ها، ساخت‌وساز لنج‌ها و مرمت‌شان دیگر به‌صرفه نبود، بنابراین بیشتر لنج‌ها در این بندر رها شدند.» این فعال محیط‌زیستی که از اهالی این منطقه نیز هست، می‌گوید سال‌هاست گوشه‌ای از ساحل خلیج‌فارس، لنج‌های چوبی و قدیمی به گل نشسته‌اند: «این منطقه به زیستگاه مصنوعی برای انواع گیاهان و جانوران دریایی بدل شده است.»

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1400/9/10/15217417_110.jpg

شرایط خوب نیست

نزدیک به سه دهه از عمرش را روی لِنج‌ها گذاشته و از طوفان‌هایی سَر سلامت بیرون آمده: «هفت بچه دارم که فقط تولد یکی از آنها خانه بودم.» «کوهیار»، مرد دریاست به رسم اهالی شهر و پدرانش: «یک ماه روی آب‌ هستیم و این یعنی ما مرد دریاییم تا مرد خانه و سقف چهاردیواری‌ها.»  اُخت شدن با دریا را از پدر آموخته: «زمان پدرم دریا و ناخدایی خوب بود، اما الان ناخدایی به درد نمی‌خورد.»

«کوهیار» سه دختری که عروس کرده را به ناخدا نداده: «کسی بگوید ناخدا هستم، می‌گویم برو هر کار دیگری کن جز ناخدایی.» «کوهیار» لِنجش؛ یار قدیمی‌اش را سه سال پیش به گورستان سپرد: «۵۰۰-۶۰۰میلیون تومان شاید هم ۷۰۰میلیون می‌ارزید، اما تعمیرش بیشتر خرج برمی‌داشت. نمی‌صرفید با درآمدی که ما داریم.»

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1400/9/10/15217419_950.jpg

تحویل سال نو را کنار خانواده بود، بعد از آن به دریا زده: «روز عید مجوز داشتم برای همین رفتم دریا.» هر لنج خرج حداقل ۲۰خانواده را می‌دهد: «هربار که به دریا می‌زنیم آذوقه، آب، یخ و سوخت می‌بریم. خرج همه اینها تا ۱۳میلیون تومان هم می‌رسد. هرچند این اواخر هفت‌میلیون بیشتر درآمد نداشتم و مجبور شدم بقیه را از جیبم بدهم. شرایط خوب نیست، خرج‌ها بالا رفته، اما درآمدها نه.»

پول خریدش را هم نداشتم. با وضعیت صید قرض می‌کردم، پول پس دادنش را از کجا می‌آوردم، برای همین برای همیشه قید دریا را زدم.

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1400/9/10/15217423_262.jpg

قید دریا را زدم

شغل اغلب مردان، اینجا دریاست. «کوهیار» می‌گوید ملوانی که ۵-۶ بچه دارد، با این درآمدها چه کند؟ «همه عمرم روی دریا بودم و ملوان‌های زیادی داشتم. لنج من که به گورستان رفت، خیلی‌ها بیکار شدند، هرچند من هم چاره‌ای نداشتم.» قیمت سوخت، گمرک، نوسانات ارزی و حتی درهم، عرصه را برای لنج‌داران و ملوانان تنگ کرد: «خیلی از ناخداها مثل من ورشکست شده‌اند و خانه‌نشین. ناخدا بودن دیگر به‌صرفه نیست.» به مرور زمان ناخداها خرج‌شان جواب دخل‌شان را نداده و لنج‌های زخم‌برداشته‌شان را به گروستان سپرده‌اند: «آنهایی که کمی تمکن داشتند، فایبرگلاس خریدند؛ خرج و برجش کمتر از لنج است، اما صفای لنج را ندارد. عده‌ای هم قرض کردند یا وام گرفتند و صاحب فایبرگلاس شدند.» «کوهیار» دیگر حوصله سروکله زدن با تکنولوژی را ندارد: «البته پول خریدش را هم نداشتم. با وضعیت صید قرض می‌کردم، پول پس دادنش را از کجا می‌آوردم، برای همین برای همیشه قید دریا را زدم.»

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1400/9/10/15217432_354.jpg

تعمیر و ساخت دیگر به‌صرفه نیست

«صرف نمی‌کند. استادکارها هم دست کشیده‌اند.» «دلوار» و «تنگستان» پُر شده‌اند از فایبرگلاس‌ها. «مصطفی مزارعی»، گلاف‌کار قدیمی است و امروز در ۷۴سالگی می‌گوید: «گلاف‌کاری، کار خوبی نیست.»

از نوجوانی هم‌پای پدر «گلاف» را آموخت و بعد از سال‌ها نامش در میان گلاف‌کارها گنجانده شد؛ استادکارانی که دقایق زندگی‌شان را به اره و میخ‌کردن تخته‌ها صرف کردند تا لنجی راهی آب شود: «با پدر و برادرم این کار را انجام می‌دادیم، اما پسرهایم را نگذاشتم وارد این کار شوند، کار خوبی نیست، درآمدی ندارد.»

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1400/9/10/15217422_202.jpg

در دوره داغی بازار لنج‌سازی و مرمتش عده‌ای روزمزد مرهم می‌گذاشتند بر ترک‌های لنج‌ها. به گفته «مزارعی»، ۱۰سال کمتر است که در تنگستان و دلوار دیگر کسی لنج نمی‌سازد. هنری که کم‌وبیش در قشم، درگهان و لافت به چشم می‌خورد.

فایبرگلاس‌ها که باب شدند کمتر کسی سراغ لنج‌ها رفت تا اینکه برای همیشه لنج‌ها در خاطرات جا ماندند: «الان دیگر تخته‌ «سای» در منطقه نیست که کسی لِنج بسازد.»

خرج ساخت و مرمت لنج بالا که رفت، اهالی قید لنج‌ها را زدند و رفتند سراغ فایبرگلاس‌ها: «لنجی را بالای دارگ ببری و استادکار مرمتش کند، خرجش زیاد می‌شود.» تَرک‌ها و شکستگی‌های لنج‌ها چشم دوخته‌اند به روغن‌ کوسه، تخته، پنبه و میخ: «اما فایبرگلاس‌ها این مخارج را ندارند. قیمت تخته خیلی بالا رفته است.»

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1400/9/10/15217432_354.jpg

عمر تخته‌ها بیشتر از فایبرگلاس‌هاست

قبل از رونق افتادن لنج‌ها «گلاف‌کارها» سرکار بودند و از میخ‌کردن تخته‌ها به جان لنج‌ها، نان سر سفره‌های‌شان می‌بردند. «مزارعی» یکی از «گلافی»هایی بوده که از این طریق امرار معاش می‌کرده: «قبل از این ۶ تا یک‌سال روی ساخت یک لِنج وقت می‌گذاشتیم. پشت‌سر هم کار می‌کردیم تا تمام شود.»

تخته‌ها از هند راهی اینجا می‌شدند: «عمر تخته‌ها بیشتر از فایبرگلاس‌هاست. هرچند ایران از این تخته‌ها ندارد. می‌گویند جنگل‌های هند را هم آمریکا خریده و عطر و عود می‌سازد، برای همین تخته خیلی گران شده است.»

قبل از به گورستان سپردن لنج‌ها، تجارت تخته از هند باب بود و به کاروکاسبی «گلافی»ها رونق می‌بخشید: «تاجر ۴-۵ کشتی تخته می‌آورد و ما هم می‌توانستیم سرکار باشیم، اما الان دیگر تجارتی نیست، چون صرف نمی‌کند بیاورند، کاروکاسبی ما هم از بین رفته است.» «مزارعی» تجارت روغن کوسه از هند را هم به یاد دارد: «روغن کوسه را هم از هند می‌آوردند، البته اینجا هم درست می‌کردند. روغن کوسه هم گران شده و در این منطقه دیگر استفاده ندارد که کسی تولید کند.»

نقشه هیچ لنجی روی هیچ کاغذی کشیده نشده

بالا و پایین‌شدن نرخ ارز به کاروکاسبی‌شان زد تا برای همیشه لنج‌ها به فراموشی سپرده شوند. «مزارعی» یکی از مشکلات را عدم‌تخصیص ارز به لنج‌سازان می‌داند: «ارز تعلق نگرفت، ناچارا تمامی هزینه‌های تولید را به تنهایی پرداخت کردیم و درنهایت ورشکسته شدیم.

لِنج چوبی حداقل یک‌میلیارد هزینه می‌برد تا ساخته شود؛ دیگر به‌صرفه نبود.» «مزارعی» با تکیه بر تجربه چند دهه‌اش لنج‌ها را ایمن‌تر از فایبرگلاس‌ها می‌داند، هم به وقت آتش‌سوزی و هم غرق‌شدن: «لنجی اگر دچار حریق شود، بعد از رسیدن آب به نیمه لنج و آبخور آن غرق می‌شود، اما برای محیط‌زیست آسیبی ندارد و حتی می‌توان لنج را بیرون کشید و تعمیر کرد.» قسمت جالب داستان لنج‌سازی، نبود نقشه‌ ساخت است، نقشه‌هایی که از قدیم در ذهن استادکاران حک شده‌اند: «نقشه هیچ لنجی روی هیچ کاغذی کشیده نشده و همه چیز در ذهن استادکارها حک شده»، یعنی با کناره‌گیری استادکاران و تمایل نداشتن جوانان به آموختن این حرفه، صدای مرگ لنج‌سازی بلند شده است.

  • منبع خبر : شهروند